دیالک تیک تمدن زدائی (2)
برگردان شین میم شین برگردان شین میم شین

 

عوارض روانی بی ثبات
Borderline-Syndrome

دکتر ورنر سپمن
دکتر ورنر سپمن از اعضای رهبری انجمن مارکس و انگلس در شهر وپرتال آلمان است.
او مؤلف آثار بیشماری است.
از ان جمله است، اثر او تحت عنوان
«دیالک تیک تمدن زدائی. بحران، خردستیزی و خشونت»

1
خارج شدن از خط

• در میان سلسله علل تجربه های مختلف ستم اجتماعی و توسعه های دس انتگراسیون، مؤثرترین ثوابت که همواره خود را اعتبار می بخشند، عبارت است از تعقل سودجوی هدفگرا و انسان ستیز که نتیجه دینامیسم رقابت ناشی از اجبار برگشت ناپذیر بهره وری سرمایه است و با گذشت زمان تقریبا بر کلیه عرصه های زندگی تسلط می یابد.

گوتس آیزنبرگ (متولد 1951)
روانشناس و جامعه شناس آلمانی
او به پیروی از اریش فروم، کلاس هورن و پطر بروکنر در صدد برقراری پیوند میان جامعه شناسی و روانشناسی اجتماعی است.
کتب بیشماری در زمینه آموک (آدمکشی در مدارس و غیره) نوشته است.

• به قول گوتس ایزنبرگ و رایمر گرونه مایر، «منطق انتزاعی سرمایه در کلیه منافذ جامعه نفوذ می کند و هرچه از بقایای سنتی سر راه خود می یابد، می جود و تحلیل می برد.
• فرم کالائی، یونیورسال (عمومی) می شود و در نیتجه، یخبندان ساختاری نیز تعمیم می یابد که همراه همیشگی تسلط ارزش مبادله بر ارزش مصرف است.»

• اثرات دس انتگراتیو اجتماعی و فردی مخرب هرچه فزونتر در نتیجه دینامیسم تحول متمرکز بر استثمار مناسبات اجتماعی پدید آمده اند.
• احساس های مبنی بر سردرگمی و عدم تأمین می توانند تعمیم یابند.
• زیرا بسیاری از عرصه های استراتژی های اقتصادی مسلط تنها و تنها به ارزش زدائی و به حاشیه رانی منجر می شوند و به هیچ دورنمای توسعه ای منتهی نمی شوند که نقش ثبات بخش بر سرمایه روانی انسان ها اعمال کنند و مثبت باشند، آن سان که در دوره شکوفائی و رونق سرمایه داری رایج بوده است.

• به جوانان چه از خانواده های مهاجر در لندن و چه شاگرد مدرسه های آلمانی هر روزه یاد آور می شوند که در «عرصه های عادی» جهان کار «نئولیبرالی» برای شان جائی وجود ندارد.


• برای محافلی که سابقا بخش مرفه جمعیت کشور را تشکیل می دادند، اکنون بیش از دو دورنمای متضاد زیست وجود ندارد:


1

• یا تعلق پیدا کردن به برنده های انگشت شمار

2

• و یا غلطیدن به قهقرای بی ارج و ارزش همه چیز باخته ها.

• خشونت همزاد همیشگی سرمایه داری بوده است.

• سرمایه داری برای توسعه خویش با نیروی مخربی جهان را زیر فرمان خویش کشیده است.

• سرمایه داری انسان ها را از ریشه کنده و منضبط کرده است تا بهره کشی خود را تضمین کند.

• استراتژی های تجاوزگرانه سرمایه داری در مراحل «توسعه یافته تر» آن نیز همیشه و همه جا وجود داشته اند و وجود دارند وجود خواهند داشت:

1

• سرمایه داری برای تضمین «کسب و کار» خود در «خارج»، بی امان و بی وقفه و در فرم های مختلف به مداخلات نظامی دست می یازد.

2

• سرمایه داری در «داخل» با اجرای استراتژی های راسیونالیزاسیون (اوتوماتیزه کردن تولید و توزیع) به نابود سازی محل های اشتغال و کار دست می زند و مدیران مربوطه را با اجر و مزد کلان پاداش می دهد.

3

• سرمایه داری از بیکاری توده ای به مثابه وسیله منضبط و مطیع سازی توده های مولد و زحمتکش استفاده می کند.

4

• سرمایه داری انسان ها را از رده خارج می کند و از آنها تفاله ای به درد نخور می سازد.

5

• سرمایه داری ضربه های دردناک روانی بر انسان ها وارد می سازد.

• فرم های مسلط خشونت ساختاری (در اختیار گرفتن انسان ها از نقطه نظر بهره وری آنها، فونکسیونالیزه انسان ها و کاشتن تخم تردید و تزلزل در دل آنها) سنتی طولانی دارند.
• اوجگیری خشونت روزمره کنونی در سال های اخیر با تغییر بحران مند مناسبات اجتماعی از سال های 80 قرن بیستم شروع شده است.

• در موارد منفرد هر طور هم که توصیف شوند، چه به عنوان خشونت، چه به عنوان اعمال ترور و چه به عنوان اعمال «آموک» (کشتار انسان های دور و بر) آنها نتایج نهائی سیستم امپریال جهانی ئی اند که از خط خارج شده و برای حفظ عملکردمندی (فونکسیونالیته) خود، انسان ها را بلحاظ روانی و چه بسا حتی بلحاظ روحی تخریب می کند و بویژه در ایام بحران، به تبعیت از الگوهای واکنشی مخرب و به آمادگی بر زد و کوب وحشیانه ی هر چه دم دست است، تحریک می کند.


• زیرا به قول گوتس ایزنبرگ، «زلزله هائی که با شدت و حدت روندهای مدرنیزاسیون و گلوبالیزاسیون پدید آمده اند، نه تنها داربست حامل ساختمان جامعه را، بلکه علاوه بر آن، فرم های سنتی انتگراسیون اجتماعی را به لرزه می افکنند و چه بسا حتی ساختمان درونی انسان ها را.
• اصول فونکسیونی «سرمایه داری انعطاف پذیر» آن را وامی دارد که به هیچ چیزی پای بند نباشد و نسبت به باد بازار که حولش می پیچد و می چرخد، به طرزی دمخور و درجا و بیدرنگ واکنش نشان دهد.
• این امر انسان های هرچه بیشتری را برآن می دارد که هویت شقه شقه شده و تکه پاره ای کسب کنند، هویتی که حامل خطوط بی ثبات است.

• بحران های بنیانکن کنونی منجر بدان می شوند که توده های مردم در خطر سقوط به قهقرای مکانیسم های ساده تنظیم روانی قرار گیرند.»


• اختلالات روانی تحلیل شده به مثابه «عوارض روانی بی ثبات» به تخریب مکانیسم های تثبیت شخصی و خودفرمائی متمدنانه منتهی می شوند.

• اینها همه بیانگر هم روندهای بازسازی احساسی و هم روندهای بازسازی روحی اند که بویژه در شرایط بحرانی به فروپاشی کامل ساختارهای «منیتی» ئی منجر می شوند که بنیه ضعیفی دارند.

ادامه دارد

October 14th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي